آژده گفت: الهمرادی در زمانهای رشد کرد که مسجدسلیمان در اوج ادبیات مدرنیته ایران بود زیرا این شهر در دهههای۴۰ و ۵۰ دارای فرهنگ عظیم اجتماعی و ادبی به دلیل اکتشاف نفت نبود. او در چنین زمانهای رشد و بلوغ ادبی خویش را در کنار شاعرانی چون زندهیاد سیروس رادمنش، سیدعلی صالحی، آریا آریاپور، یارمحمد اسدپور، هرمز علیپور و شادروان علیمراد موری (الول) به ادبیات ایران ثابت کرد.
این شاعر اظهار کرد: اگرچه الهمردای گاهی در سایه پنج نفر شعر ناب ایران بود؛ هیچ گاه شعرش در سایه نرفت و در زمانی که مرحوم منوچهر آتشی شعر ناب را نامگذاری کرد ارادتی خاص هم به شعر رستم الهمرادی داشت. شعر الهمرادی از عرفانی خاص تبعیت میکرد؛ عرفانی که گاهی به شیخ شهابالدین سهروردی، گاهی به منصور حلاج و گاه نیز به ابوعلی سینا میرسید.
او ادامه داد: شعر این شاعر از پشتوانه عظیم و عمیقی برخوردار است تا جایی که کشف لابیرنتهای متنوع شعر او از حوصله خیلی از منتقدان خارج است. الهمرادی در زندگی شاعرانه و ادیبانه خویش در کنار تدریس به تشویق و مراقبت از دست کم ۲ دهه از شاعران جنوب پرداخت. او اگرچه در انزوای خود به سر میبرد؛ شعرش شکوهی به بلندی تاریخ ادبیات ایران دارد و این هرگز اغراق نیست اگر بگویم الهمرادی در کنار این که شعرش از جریانهایی شعر حجم، شعر دیگر و شعر ناب بهره میبرد اما هیچ کدام از اینها هم نیست چون شعر او جنس خاص خودش را دارد.
به گفته آژده: رستم الهمرادی در چاپ بسیاری از شعر شاعران جوان جنوب نظر نهایی را میداد. او بزرگی بود که هرگز در دوران زندگیاش به آن چه که محقق بود، نرسید. الهمرادی با پریشان احوالی که تا لحظه مرگ گریبانگیرش بود کنار آمد اما وقتی ملک مرگ از راه رسید او به بینهایت جاودانگی واژههایش رسید.