زمزم از لب تو جوشید/ شعری از سعید آژده
سعيدآژده
تاریخ انتشار: جمعه 7 مهر 1396 | 18:27 ب.ظ
زمان مطالعه: < 1 دقیقه نخبگان: نه عطشام مینشیند ونه این گریه میگذارد گلوی آن نوزاد ستاره را ببوسم. ♦به عشق عاشورا /شعری از سعید آژده ((زمزم از لب تو جوشید )) زمزم از لب تو جوشید از اشک ما و مشکها که هنوز در خون میجوشند. بنوش که این جرعه از گلوی خورشید پایین نمیرود از لب من که […]
زمان مطالعه: < 1 دقیقه
نخبگان: نه عطشام مینشیند ونه این گریه میگذارد گلوی آن نوزاد ستاره را ببوسم.
♦به عشق عاشورا /شعری از سعید آژده
((زمزم از لب تو جوشید ))
زمزم از لب تو جوشید
از اشک ما
و مشکها که هنوز در خون میجوشند.
بنوش که این جرعه
از گلوی خورشید پایین نمیرود
از لب من که به زخم و زردیتان مینگرم
و چون اسماعیل پا میکوبم بر این صحرا
که ماهیان لب پر میزنند.
آه، قاسم غمگین!
بر لب عمویت جوشش هزار زمزم خونین است.
جوشنات را درآر.
کاش عاشورای درونام عاشق میشد و
فرات آن همه از فرط تشنگی پرندهها فرار نمیکرد.
کاش دجلهها همه در حجله ماه بود
تا بنیهاشم حسرتش را نخورند.
زمزم از لب تو جوشید
از اشک ذوالجناحی که سم بر زمین کوبید
و این خون که به جوش آمده
از رگی است که بسته به ریشههای تو است.
کنار بروید!
این چشمه از تشنگی نجوشیده
از سیرابی صحرایی است
که خون از گلوش میچکد.
ببین ماه بنی هاشم
رخی میان چاه دارد
و زمزم که از لب تو جوشید
که هر چه از آن مینوشم
نه عطشام مینشیند ونه این گریه میگذارد
گلوی آن نوزاد ستاره را ببوسم. »
* سروده شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۸۵ساعت ۱۶:۳۰
توسط سعید آژده