اعتدال نخبگان/ یک شاعر معتقد است: دغدغه شاعر امروز این نیست که به طبقات اجتماعی بپردازد چراکه ما از این مرحله عبور کردهایم و اکنون دیگر شعر ما نگرش متفاوتی میطلبد.
به گزارش نخبگان و به نقل از ایسنا دکترسعید آژده درگفتگویی بیان کرد: شعر نو را اگر همزمان با ظهور علی اسفندیاری (نیما) بدانیم و تاکنون که در حال سپری دهه ۹۰ هستیم، بررسی کنیم میبینیم که هر کدام از شاعران ـ چه بزرگ و چه کوچک ـ بنا به علایق و ذایقههای خود به نوعی دغدغه خود را به شعر میکشاندند و این نشان میدهد شاعران ما بریده از طبقات اجتماعی نبودهاند.وی اظهار داشت: شاعران گاهی پرده عصمت را دریدهاند و چونان فرشتگانی عصیانگو آیههایی را بر ما نازل کردند که گاهی در نکوهش طبقات حکومتی و پادشاهی بودهاند. در آثار شاعران طبقات ضعیف و متوسط اجتماعی تفاوتی نداشتهاند بلکه تفاوت در نوع کمالیابی و معرفتشناختی آنها بود. یا حتی در ابعاد وسیع هستیشناسی و فلسفی که انسانها را با توجه به کمالات انسانی از هم متمایز میکردند.
او تصریح کرد: آن چه مشخص است این که شاعر با تمام معناها و معرفتهایی که میتواند داشته باشد هیچ گونه تفاوتی را ملحوظ نمیکند چراکه رنجهای انسانی طبقهبندی ندارند. اما اجتماع بنا بر تعریف دیگر است که تقسیم میشود.آژده تاکید کرد: بحث زیباییشناسی چیزی نیست که بخواهیم با دستهدسته کردن اجتماع به آن شکل بدهیم. نیما افراد جامعه معاصر خود را به گونهای فولکلور با ابعاد و مشخصههای خاص و نبوغ شعریاش آورده و گاهی انسان زمان خود را آن قدر مدرنتر و معاصرتر میبیند که دیگر حتی زخمهای شاعران بزرگ همانند حافظ را هم به تمسخره میگیرد.
این شاعر گفت: تعلقات و خواهشهای انسان زمان نیما مسلما حتی حافظ را به چالش میکشد و حتی فروغ فرخزاد میگوید که انسان زمان ما با دوره گذشته متفاوت است. فروغ حتی سوژه مجنون که در اکثر آثار کلاسیک آمده را به چالش میکشد. شاعران نو ما طبقات را این گونه تحلیل میکنند. در شعر احمد شاملو طبقات اجتماعی به شکل معشوقهای دیده میشوند که مورد ستایش قرار میگیرند. شاملو گاهی آن طبقات اجتماعی را آن قدر واحد میبیند که همه را در یک انسان خلاصه میکند.
او تصریح کرد: این جا است که شاعر دچار بینش یا نگرش میشود و به اشراقی میرسد که در حقیقت نگاهی انسانمحور به مقوله و محور طبقات اجتماعی دارد. شاملو میخواهد که تودههای اجتماعی مردم شاعران را بپذیرند چراکه آنها از همین تودهها هستند و بریده از تالمات انسانی نیستند.
وی یادآور شد: در چند سال اخیر ما حتی نتوانستیم طبقات اجتماعی را در شاخصهای شعرمان مانند دیگر مشخصهها کشف کنیم. شاخصهای ما هنوز مورد قضاوت منصفانه منتقدان قرار نگرفتهاند. در شعر دهه ۵۰ هر کدام از جریانهای شعری به نوعی مسایل اجتماعی را در آثار خود داشتند و گاهی این مسایل را با عرفان پیوند میزدند و گاهی نیز طبقات اجتماعی را عامل کوبیدن یا چماقهایی قرار میدادند برای تخطئه حکومتها.
آژده یادآور شد: مقوله اعتیاد و دردهای امروزی، تفریح و تفرج و خلاءها انسان و شاعر معاصر را به گونهای به شعر میکشانند تا اعلام حضور کنند و به چشم بیایند؛ هر شاعری که در شعرش میل به دیده شدن دارد و میخواهد به نوعی دردها و زخمهای خود را نشان دهد. حال هر شاعری با توجه به آگاهی و شناخت خود میتواند این مقولهها را در اثر خود جای دهد. گاهی این شعر قالب طنز به خود میگیرد و مخاطب را به چالش و تاملی عمیق وامیدارد.
او تاکید کرد: طنز بارزترین مقولهای است که شاعران دهههای ۸۰ و ۹۰ برای بیان معضلات اجتماعی به کار میبردند. از دیدگاه من، شاعر امروز از پرداخت به طبقات اجتماعی گذشته و زمان این امر به سر آمده است و ما از این مرحله عبور کردهایم و دلیلی ندارد که بخواهیم به آن بپردازیم. طبقات هر زمانهای در آثار شاعران آن نمود داشته است و این را حتی در تاریخ بیهقی هم میبینیم.