خوانشی انتقادی بر نقش فرهنگ سیاسی نخبگان بر وضعیت توسعهیافتگی ایران
یادداشتی از: محمد محمودی کیا
اعتدال نخبگان/ توسعه سیاسی همواره تابعی از وضعیت فرهنگ سیاسی هر جامعهای است؛ لذا اصلاح و بازترمیم فرهنگ سیاسی نخبگان، مقدم بر تعقیب سیاستهای توسعه سیاسی در سطح جامعه و نهاد دولت است؛ همانگونه که در جامعه ایرانی امروز، اصلاح در ساختار اقتصادی مقدم بر اصلاح در ساختار سیاسی است؛ بنابراین چنانچه بخواهیم در مسیر توسعهیافتگی حرکت کنیم لازم است ابتدائاً اشکالی منطقی و متوازن از توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تجربه نماییم و در آخرین ایستگاه به توسعه سیاسی نائل آئیم.
دکتر محمد محمودی کیا عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی نوشت:
«فرهنگ سیاسی» بهعنوان یکی از مهمترین شاخصههای حیات سیاسی و اجتماعی جوامع، بیانگر کیفیت نگرشها، باورها و احساسات اکثریت اعضای یک جامعه نسبت به سیاست و حکمرانی بوده و دربردارنده عقاید اعضای آن جامعه نسبت به مبانی فکری و قواعد رفتاری یک نظام سیاسی است.
در واقع، ویژگیهای هر حکومت انعکاسی از فرهنگ سیاسی جامعه متبوع آن است چه این که این فرهنگ سیاسی است که با بازتولید نظام هنجاری جامعه و صیانت از آن، زمینه بقای ساختاری موجود در ساحت نظم سیاسی را امکانپذیرمیکند. بر این اساس، فرهنگ سیاسی بهمثابه نشانگری عمل میکند که روندها و فرایندها در حوزه عمل سیاسی و نیز حکمرانی را راهبری میکند. جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان یک نظام سیاسی برخاسته از آرای عمومی مردم در طول چهار دهه گذشته، حسب تحول در مؤلفههای شکلدهنده به نظم هنجاری و نیز تحولات سیاسی، اجتماعی و نیز فناورانه، فرهنگهای سیاسی متفاوتی را تجربه کرده است که هر یک از این گذار فرهنگی، به بازتولید گونهای از روابط قدرت در جامعه ایرانی منجر شده که طبیعتاً توسعه سیاسی نیز از آن ملهم بوده است.
در یک برش کلی، فرهنگ سیاسی در ایران پسا انقلاب، از دوره درهمآمیختگی پر شدت عناصر و مؤلفههای گفتمانی تشیع و نیز انگیزههای چپ انقلابی و تداوم آن تا دوره جنگ تحمیلی، تا دوگانه پر شدت و پردامنه کنونی از فرهنگ عمومی – فرهنگ رسمی در تحول و گذار بوده که بالتبع تسلط و تفوق هر یک از این دورههای گفتمانی در فرهنگ سیاسی، واجد تأثیراتی بر توسعه سیاسی ایران نیز بوده است.
محققان ایرانی در تحلیل و واکاوی علل توسعهنیافتگی متوازن و همهجانبه ایران معاصر به مجموعه متنوعی از علل اشاره داشتهاند. در این فرصت با انتخاب و تمرکز بر نقش فرهنگ سیاسی نخبگان، مروری بر یافتههای بخشی از ادبیات پژوهشی این حوزه خواهیم داشت.
مقاله «توسعهنیافتگی سیاسی از منظر فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران (۱۳۸۴-۱۳۶۸)» با هدف تبیین رابطه میان فرهنگ سیاسی نخبگان سه دولت هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد با توسعهنیافتگی سیاسی بر این فرضیه تأکید دارد که عدم تمایل نخبگان سیاسی به گسترش مشارکت و رقابت در سیاست و وجود اختلاف و شکاف در میان آنها در دولتهای هاشمی، خاتمی و رفسنجانی، که بیانگر نوعی فرهنگ سیاسی تابعیتی و منازعهگرا به جای فرهنگ سیاسی مشارکتی و وفاقگراست، یکی از عوامل اصلی و جدی توسعهنیافتگی سیاسی بوده است.
مقاله «تأثیر رابطه نخبگان سیاسی حاکم و روشنفکران بر توسعه فرهنگ سیاسی پس از انقلاب اسلامی» با طرح این سؤال که روابط نخبگان سیاسی حاکم پس از انقلاب اسلامی از چه راههایی بر روند توسعه فرهنگ سیاسی اثر گذاشته، اشعار میدارد عدم درک روشنفکران از ارزشهای بومی و سنتی جامعه ایرانی و در سوی مقابل، عدم تمایل نخبگان سیاسی به ورود روشنفکران به عرصه قدرت ازجمله عوامل تأثیرگذار بر توسعه فرهنگ سیاسی پس از انقلاب بوده است.
مقاله «فرهنگ سیاسی نخبگان حاکم و کارآمدی سازمانهای غیردولتی جمهوری اسلامی ایران» این مدعا را مطرح میکنند که عدم تمایل نخبگان سیاسی به گسترش مشارکت و رقابت در سیاست که بیانگر نوعی فرهنگ سیاسی تابعیتی و غیرمشارکتی است، یکی از عوامل اصلی و جدی توسعهنیافتگی سیاسی و فقدان کارایی تشکلهای مدنی بوده است.
یافته مقاله «مناسبت فرهنگ سیاسی حوزه نخبگی و حکمرانی خوب: دلالتهایی برای ایران» بر این امر دلالت دارد که فرهنگ سیاسی نخبگان در صورت دموکراتیک بودن یا پذیرش حداقل ارزشهای دموکراتیک، میتواند زمینهساز پیشبرد دموکراسی یا توسعه سیاسی به مفهوم گسترش مشارکت و رقابت سیاسی باشد، اما در جوامعی که به دلایل مختلف و پیچیده، فرهنگ سیاسی نخبگان ضد مشارکتی به مفهوم غیردموکراتیک است، در صورت وجود ساختارهای سیاسی اقتدارگرا و یک ایدئولوژی همخوان با آن، میتواند مانعی جدی برای پیشرفت شاخصهای دموکراتیک باشد. آنچنان که نظریههای گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهای مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعه سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس.
پایاننامه «بررسی تأثیر فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی بر توسعهنیافتگی سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی» این پرسش را طرح میکند که در ایران پس از انقلاب اسلامی، نقش فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی در توسعهنیافتگی سیاسی به چه اندازه بوده است؟ پاسخ نگارنده به این صورت ابراز شده است که وجود برخی عناصر و مؤلفههای رفتاری و ارزشی در فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران، مانع توسعه سیاسی ایران پس از دوران جنگ شده است.
پژوهش «مقایسه فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی» نشان میدهد در شش دوره مورد بررسی این تحقیق (دو دوره قبل و چهار دوره پس از انقلاب) غالب ارزشهای نخبگان سیاسی اقتداری، غالب ارزیابیهایشان مطابق با ارزشها (تأییدی) و اکثر احساسات آنها مثبت بوده و هیچ تغییر برجستهای در فرهنگ سیاسی نخبگان پس از انقلاب در مقایسه با نخبگان قبل از انقلاب رخ نداده است. همچنین میان فرهنگ سیاسی کل نخبگان سیاسی (مجموع محافظهکاران و منتقدان) در ادوار مختلف شباهت زیادی وجود داشته است، هر چند که بین فرهنگ سیاسی آنها به تفکیک گروههای محافظهکار و منتقد در مؤلفه ارزشها و ارزیابیها تفاوت وجود داشته است.
تحقیق دانشگاهی با عنوان «تحلیل مقایسهای فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی ایران (اصلاحطلب و اصولگرا) ۱۳۹۰- ۱۳۸۹» تأکید دارد در دوره زمانی مذکور، اعتماد سیاسی و اعتماد به نفس در مشارکت سیاسی در اصلاحطلبان نسبت به اصولگرایان پایینتر است و حمایت از آزادی بیان و تساهل و مدارا در اصلاحطلبان نسبت به اصولگرایان بالاتر است و همچنین احساس امنیت سیاسی در اصلاح طلبان پایینتر از اصولگرایان میباشد و احترام به حقوق شهروندی در اصلاحطلبان بالاتر از اصولگرایان قرار دارد.
این پژوهش به این نتیجه رسیده است که بروز نوعی از پوپولیسم سیاسی در ساختار سیاسی ایران باعث شده است که اصلاحطلبان که از یک نحله روشنفکری برخاستهاند نسبت به شاخصهایی که نظام سیاسی در آن بیشتر دخیل هستند اعتماد کمتری را از خود نشان دهند و از آن طرف نسبت به شاخصهایی که دیدگاههای تکثرگرایانه بیشتر در آن وجود دارد اقبال بیشتری از خود نشان دهند و اتصال اصولگرایان با بازاریان و روحانیون باعث شده است که به فرهنگ سیاسی توده نزدیکتر شده و نسبت به شاخصهایی که نظام سیاسی بیشتر در آن دخیل هستند اعتماد بیشتری را از خود نشان دهند و همین طور نسبت به شاخصهای تکثرگرا اقبال کمتری از خود نشان دهند.
پایاننامه دانشگاهی با عنوان «فرهنگ و توسعه سیاسی؛ تحلیل تعارضات فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران» این پرسش را مطرح کرده که آیا با وجود این تعارضات و اختلافات عمیق سیاسی برآمده از دو متغیر فوق، تحقق توسعه اساساً امکانپذیر است یا خیر؟ مسألهای که اینک مانع اصلی توسعه دانسته میشود، عدم گردش نخبگان و قرار گرفتن جامعه در نوعی سکون، انفعال و عدم پویایی و بیتحرکی است و روندهای موجود، متناسب با ظرفیتها و اولویتهای توسعه نیست. وضعیتی که سبب گردیده فرهنگ سیاسی جامعه از نخبگان درون حکومت پیشی بگیرد و این خود نارضایتی و انتقادات گسترده از وضعیت موجود را فزونی بخشد. بهطورکلی، عدم انسجام فرهنگی نخبگان خود، مانعی عمده و تأثیرگذار در گذار به توسعهیافتگی در ایران معاصر بوده است و لذا برای تحقق توسعه، تلاش برای ایجاد انسجام فرهنگی در بین نخبگان متولی آن امری حیاتی به نظر میرسد.
رساله دکتری با عنوان «مطالعه وفاق نخبگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران: مورد مطالعه نخبگان درون حاکمیت» این سؤال را مطرح کرده که چرا وفاق میان نخبگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران نهادینه نشده است؟ یافتههای تجربی در سطح توصیفی دلالت بر آن دارد که بین نخبگان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب در خصوص ارزشهای سیاسی، هنجارهای سیاسی و عملکرد نهادهای اجرایی تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین نخبگان سیاسی هر دو گروه عمدتاً غیرعضو در مجموعه وفاق عاطفی هستند. نتایج تبیینی حکایت از آن دارد که فرهنگ سیاسی دموکراتیک از طریق افزایش بعد روابطی کنش ارتباطی باعث افزایش وفاق نخبگان سیاسی میشود.
رساله دکتری با عنوان «نقش فرهنگ تعاملی نخبگان حزبی در نهادینگی احزاب سیاسی جمهوری اسلامی ایران» تلاش دارد با توجه به عامل داخلی (کنش بینالاحزابی) و نقش فرهنگ تعاملی نخبگان حزبی به بررسی آسیبشناسی ضعف نهادینگی احزاب سیاسی در نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام نماید. عدم نهادینگی احزاب در ایران پسا انقلاب بهعنوان یکی از مهمترین یافتههای پژوهشی این تحقیق مورد تأکید قرار دارد.
در مجموع، پژوهشهای انجام شده در پردازش جوانب مختلف علل توسعهنیافتگی سیاسی ایران امروز با تأکید بر نقش نخبگان سیاسی بر مجموعه متنوعی از نقیصهها در مختصات کنش سیاسی کشور تأکید دارند که برای گذار از وضعیت تنشآلود فضای سیاسی و اجتماعی به وضعیتی پویا و مستعد برای ایجاد تحول در جامعه ایرانی نیازمند برطرف ساختن این نواقص هستیم؛ نواقصی چون عدم تمایل نخبگان سیاسی به گسترش مشارکت و رقابت در سیاست و وجود اختلاف و شکاف در میان آنها؛ عدم تمایل نخبگان سیاسی به ورود روشنفکران به عرصه قدرت؛ عدم تمایل نخبگان سیاسی به گسترش مشارکت و رقابت در سیاست؛ فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک نخبگان؛ وجود برخی عناصر و مؤلفههای رفتاری غیرسازنده و واگرا در فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی؛ وجود ارزشهای اقتدارگرا در نخبگان سیاسی و نیز غلبه ارزیابیهای تأییدی و احساسی؛ بروز نوعی از پوپولیسم سیاسی در ساختار سیاسی ایران؛ عدم انسجام فرهنگی نخبگان؛ وجود تفاوتهای معنادار بین نظام ارزشی و هنجارهای سیاسی و عملکرد نهادهای اجرایی میان نخبگان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب و دست آخر، عدم نهادینگی احزاب در ایران پسا انقلاب؛ که مجموعه این عوامل موجب شده است تا فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی در دورههای مختلف حیات سیاسی پسا انقلاب مانع از نیل به یک فرهنگ سیاسی سازنده و پویا در جامعه ایرانی شود و آهنگ نیل به توسعه را با کندی مواجه کند.
از مجموع آنچه اشاره شد میتوان اینگونه استنتاج کرد که توسعه سیاسی همواره تابعی از وضعیت فرهنگ سیاسی هر جامعهای است؛ لذا نگارنده بر این باور است که اصلاح و بازترمیم فرهنگ سیاسی نخبگان، مقدم بر تعقیب سیاستهای توسعه سیاسی در سطح جامعه و نهاد دولت است؛ همانگونه که بر این باورم در جامعه ایرانی امروز، اصلاح در ساختار اقتصادی مقدم بر اصلاح در ساختار سیاسی است؛ بنابراین چنانچه بخواهیم در مسیر توسعهیافتگی حرکت کنیم لازم است ابتدائاً اشکالی منطقی و متوازن از توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تجربه کنیم و در آخرین ایستگاه به توسعه سیاسی نائل آئیم.
در واقع، توسعه سیاسی را آخرین مرحله از توسعهیافتگی یک جامعه و محصول فرایندی تحقق دیگر ابعاد توسعه -و صدالبته هدایتشده- میدانم که چنانچه لوازم و مراحل پیشین آن بهدرستی طی شده باشد وضعیتی با ثبات و پیشبرنده را در زمینه توسعه تجربه خواهیم کرد. در غیر این صورت، هرگونه تلاش برای عملیاتیسازی پیشرانهای توسعه در جامعه، با نیروی مقاومت سختی مواجه خواهد شد که میتواند جامعه را به آشفتگیهای اجتماعی وارد نماید.
در پایان، نگارنده به دولت محترم و نخبگان سیاسی داخل بر آن و نیز دیگر نخبگان سیاسی در بیرون از دولت پیشنهاد میکند با تجربه و درسآموزی از آسیبهای ناشی از تسلط فرهنگ سیاسی غیرمشارکتی و رقابتی غیر دموکراتیک میان نخبگان سیاسی بر وضعیت توسعهیافتگی ایران، با تمرکز بر منافع ملی ایرانیان، راه را بر موانع برشمرده شده در این نوشتار که هر یک به نحوی بر پیدایش وضعیت توسعهنیافتگی و یا به تعبیر دیگر وضعیت توسعهیافتگی نامتوازن امروز سهیم بودهاند، مسدود کرده و اطمینان داشته باشند چنانچه فرهنگ سیاسی نخبگان اصلاح شود و ایشان به سیاست نه به واحدی برای منازعه که به حوزهای برای رقابت بنگرند، آنگاه فضای کنش سیاسی در جامعه وضعیتی مطلوبتری خواهد یافت و ظهور یک فرهنگ سیاسی مشارکتی و پویا، با حضور عناصر جامعه مدنی میتواند مانع از پیدایش کژکارکردیهای نظامهای دموکراتیک همچون ظهور فرهنگ سیاسی پوپولیستی شده و عقلانیت سیاسی جایگزین آن شود؛ امری که به بلوغ پیش از پیش جامعه مدنی منجر شده و اصطکاک بین دولت و ملت را به کمینه کاهش داده و یا در هنگامه بروز، کوتاهترین و کمهزینهترین مسیر را برای آن پیشنهاد میدهد.