
اعتدال نخبگان _ آذین بهرامی: فاجعه از راه میرسد، بیآنکه هشدار دهد، بیآنکه فرصتی برای اندیشیدن باقی بگذارد. آوار فرو میریزد، خاکستر بر هوا مینشیند و رسانهها بیدار میشوند ؛ نه برای حقیقت، که برای ثبت لحظهای که در هیاهوی خبرها محو خواهد شد.
تیترها سراسیمه بر صفحهها نقش میبندند، «حادثه بندر شهید رجایی»، «زلزله در تهران احساس شد»، «تراژدی در خلیج فارس»، گزارشهایی که در اوج بحران منتشر میشوند، اما به وقت پاسخخواهی، در غبار فراموشی ناپدید میگردند.
ماتم به تصویر کشیده میشود، مرثیهها نوشته میشوند، اما اندوه به مادهای خام برای بازار بدل شده است. سوداگران، منتظر فاجعهاند؛بلاگرهایی که اشک تصنعی بر گونه مینشانند، فروشگاههایی که میان ویرانی، تبلیغ لباس و جواهر میکنند، برندهایی که موج اندوه را فرصت طلایی خود میبینند. تسلیتها در قالب کپشنهای آماده منتشر میشوند، تصاویر سیاه و سفید جایگزین تبلیغات میگردند، و از دل مصیبت، محصولی جدید روانهی بازار میشود.
اما رسانهها، چه کردهاند؟ آنها که باید حقیقت را آشکار کنند، در این نمایش بیرحمانه نقش واسطهای میان فاجعه و تجارت را بر عهده گرفتهاند. سکوت میکنند، تحلیل نمیکنند، نمیپرسند که چرا هر حادثه، فرصتی برای بازار شده است. بیننده را آموزش ندادهاند که اندوه را به کنش تبدیل کند، بلکه او را به مصرفکنندهی غم بدل کردهاند.
مردم در برابر پردهی نمایش ایستادهاند ، نظارهگر ماتمی هستند که کوتاهمدت است.
چند روزی، شبکهها پر میشوند از پستهای سوگوارانه اما روز بعد خبر تازهای از راه میرسد و حادثهی پیشین فراموش میشود. همان چرخهی دیرین، همان بازی بیرحمانه، همان مرثیهی بیاثر، تکرار و تکرار و تکرار.
رسانه، اگر تنها گزارشگر باشد، نه عامل تغییر، که ثبتکنندهی عادتها خواهد شد. اما اگر چشم بگشاید، اگر جسارت پرسش داشته باشد، اگر از تکرار تیترها فاصله بگیرد شاید بتواند این چرخهی فرسایشی را متوقف کند. رسانه اگر بخواهد دیده شود باید فریاد بزند که چرا بلاگرها بر موج فاجعه سوار میشوند؟ چرا بازار از اندوه تغذیه میکند؟ چرا تسلیت، به ابزاری برای تجارت بدل شده است ؟
اما اگر همچنان در سکوت بماند، اگر همچنان در انعکاس صرف ماتم گرفتار شود، روزی فرا خواهد رسید که نه اندوه معنایی داشته باشد نه تسلیت نه حتی فریاد.
آن روز، دیگر فاجعه خبری نخواهد بود بلکه بخشی از روزمرگی خواهد شد و رسانه، نه گزارشگر که تاریخنگارِ فراموشی خواهد شد.