
اعتدال نخبگان_آذین بهرامی:خوزستان؛ این نام، آشناست اما ناشنیده. همیشه در متن ماجرا، و همیشه در حاشیه توجه. از دیروزهای حماسه تا امروزهای غبار، از طلوع نفت تا غروب تالاب، خوزستان بار این سرزمین را بر دوش کشیده؛ اما خودش، بیپناه مانده است.
امروز دوباره خبری آمد: ۸۰۲ نفر در ۲۴ ساعت، تنها بهدلیل آلودگی هوا راهی بیمارستان شدند.
عددی که باید آژیر بیدارباش باشد، اما افسوس که در بوقهای خاموش بیاعتنایی، پژواکی ندارد.
این فقط یک آمار نیست؛ در پس این عدد، صدها قصهی نیمهتمام است: کودکی که مدرسهاش را نیمهکاره رها کرد تا با دستگاه نبولایزر نفس بکشد، مادری که شب را کنار تخت بیمارستانیِ فرزندش صبح کرد، معلمی که با سرفههای ممتد کلاس را اداره کرد، و پیرمردی که زیر تودهای از دارو و ماسک و خاک، کمکم از نفس افتاد.
در خوزستان، نفس کشیدن یک دغدغه است، نه یک عادت.
و این دغدغه، تازه نیست. سالهاست که طوفانهای گرد و غبار، نهفقط شهر را که ریهها را در مینوردند. سالهاست مردم خوزستان میان وعدهها و واماندگیها، یک چیز ساده میخواهند: هوا. فقط هوا.
اما چه شد آن همه طرح پرطمطراق؟ چه بر سر پروژههای مالچپاشی، مهار کانونهای گرد و غبار، مدیریت ریسک زیستمحیطی، و دیپلماسی منطقهای برای منشأ خارجی ریزگردها آمد؟ آیا آنهمه بودجه، خاک شد؟
آیا فقط قرار است هر سال، مصاحبهای پرطمأنینه از مسئولی بشنویم که وعده «مطالعه»، «بررسی»، «پیگیری» و «تشکیل کارگروه» میدهد، بیآنکه یک اقدام مؤثر در میدان رخ داده باشد؟
در طول این سالها، یک سازوکار مؤثر هشداردهی شکل نگرفته، هیچ مرجع قابل اتکایی برای پاسخگویی شفاف در دسترس نیست، و بدتر از همه، «تطبیع مردم با بحران» به سیاست نانوشته بدل شده است. اما تا کی؟ تا کجا؟
وقتی کودک ۷ سالهای، معنای «ریزگرد» را بهتر از «آبشار» میداند، باید ترسید. وقتی ماسک در کیف مدرسه، جای مداد را میگیرد، یعنی آینده این سرزمین خاک گرفته است. وقتی پدری به جای شبنشینی با خانواده، شببهشب در صف داروخانهها دنبال اسپری استنشاقی سرگردان است، یعنی جایی چیزی بهدرستی کار نمیکند و فاجعه در آنجاست که مسئولان این بحران را «تکراری» میدانند؛نه از آن جهت که هر سال تکرار میشود، بلکه از آن جهت که دیگر به آن عادت کردهاند اما مردم خوزستان، به بیماری، به مرگ تدریجی، به خاک در گلو و چشم و خواب، عادت نکردهاند. آنان فقط نجیب بودهاند. صبور بودهاند. اما سکوتشان، نشانه رضایت نیست.آری، خوزستان مطالبه دارد؛ نه لطف میخواهد، نه ترحم.
مطالبهاش، حق طبیعی زندگیست. نه بیشتر، نه کمتر و این زندگی، به آب و نان نیست که فقط، به «هوا»ست .اگر هوا نباشد، هیچچیز نخواهد ماند. نه اقتصاد، نه امنیت، نه سرمایه انسانی، نه امید. امروز، از رسانهها تا مجلس، از نهادهای نظارتی تا دستگاه قضا، باید به این پرسش پاسخ دهند:چرا برنامههای مقابله با گرد و غبار هنوز به نتیجه نرسیدهاند؟
منشأ داخلی کانونهای گرد و خاک کجاست و چه کسانی مسئول نابودی منابع آبی و پوشش گیاهی هستند؟چرا دستگاههای اجرایی، گزارش شفاف از عملکرد خود منتشر نمیکنند؟چرا مردم به هشدارهای بهموقع، امکانات درمانی استاندارد، و حمایتهای اجتماعی لازم در مواجهه با بحران دسترسی ندارند؟ و بالاخره: کدام مدیر در این سالها، بابت قصور در مدیریت بحران زیستمحیطی بازخواست شده است؟پاسخ ندادن، یعنی ادامه بحران.ادامه بحران، یعنی خوزستانی دیگر، بینفستر از دیروز.
مطالبه مردم روشن است: ارائه گزارش کامل و شفاف عملکرد دستگاههای متولی طی ۱۰ سال گذشته؛ تدوین و اجرای برنامه فوری مهار کانونهای داخلی گرد و غبار با اولویت خوزستان؛بازگشایی پروندههای ترک فعل مدیران در سطوح محلی و ملی؛آغاز عملیات احیای تالابها با مشارکت دانشگاهها و جوامع محلی؛ توسعه زیرساختهای هشداردهنده، توزیع ماسکهای استاندارد، و خدمات درمانی رایگان برای آسیبدیدگان و شکلگیری دیپلماسی فعال با کشورهای منطقه برای مقابله با منشأ خارجی بحران.
نفس کشیدن، حق است؛ نه امتیاز و اگر قرار است حقی داده نشود، بیپرده بگویید که خوزستان را به حال خود رها کردهاید اما اگر هنوز چیزی از وجدان، مسئولیتپذیری و عقلانیت در ساختار حاکمیتی باقی مانده، اکنون وقت عمل است؛ نه فردا، نه ماه دیگر، همین حالا.
خوزستان دیگر خاک نمیخواهد؛هوایی تازه میخواهد، برای ریههایی که هنوز نفسشان را از دست ندادهاند،برای نسلی که هنوز میخواهد بماند و بسازد.