دکتر محسن رضایی مودب به آداب الهی است نوشته:عبدالرحمن نیک سرشت

تاریخ انتشار: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1400 | 22:20 ب.ظ
دکتر محسن رضایی مودب به آداب الهی است نوشته:عبدالرحمن نیک سرشت زمان مطالعه: ۴ دقیقه   اسفند ماه سال ۸۳ بود که با یک گروه مستند ساز که وابسته به کارگردان فقید مرحوم زنده یاد، رسول ملاقلی‌پور بود برای تهیه فیلم تبلیغاتی دکتر محسن رضایی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ راهی مسجدسلیمان شدیم. چون بنده در اتاق فکر ستاد مرکزی دکتر رضایی مسوول گفتمان سازی بودم و از طرفی دوران […]
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

 

اسفند ماه سال ۸۳ بود که با یک گروه مستند ساز که وابسته به کارگردان فقید مرحوم زنده یاد، رسول ملاقلی‌پور بود برای تهیه فیلم تبلیغاتی دکتر محسن رضایی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ راهی مسجدسلیمان شدیم.

چون بنده در اتاق فکر ستاد مرکزی دکتر رضایی مسوول گفتمان سازی بودم و از طرفی دوران کودکی و نوجوانی خود را در مسجدسلیمان سپری کرده بودم، به این خاطر از طرف مسوول ستاد، مامور همراهی و کمک به تیم مستند ساز شدم.

القصه، سرتیم مستند سازان فیلم تبلیغاتی، هنرمندی بشدت حساس، نکته سنج و مغرور بود و مرتب به من هشدار می داد که در هنگام تهیه مصاحبه و گزارش با افرادی که از کودکی و نوجوانی و دوران بلوغ از دکتر رضایی خاطره دارند به گونه ای عادی برخورد کنیم که اولا، متوجه نشوند که ما برای چه منظوری داریم با آنها، تماس برقرار می کنیم چون، آقا رسول ملاقلی‌پور به ما توصیه کرده که مستند را طبیعی و غیر تصنعی تهیه کنیم.

بنابراین اولین کاری که برای آن گروه فیلم ساز، انجام دادم این بود که آنها را به وابستگان درجه یک آقامحسن ارتباط بدهم.

خب، آنها باورشان نمی شد که وابستگان درجه یک آقامحسن، این قدر مستضعف و در منطقه ی محروم شهر زندگی کنند، مخصوصا، مستندسازان که بچه تهران بودند بسیار زیرک و تا حدودی حساس به نظر می رسیدند، هر طوری که شد کار را با یکی از عموزاده های آقامحسن شروع کردیم، که پانزده سال از او بزرگتر بود و تولد او را به یاد داشت و ما را به محلی برد که آقامحسن در ۱۸ شهریور ۱۳۳۳ به هنگام کوچ ایل بختیاری به سوی قشلاق، در روستایی بنام  بنه‌وار بابا احمد، در سیاه چادری متولد شد.

برای مثال، نفر دوم مصاحبه شونده، خواهر دکتر رضایی تعیین شده که زنی ساده و بی آلایش بود، وی از دوران کودکی و نوجوانی آقامحسن در مسجدسلیمان را، مو به مو برای ما تعریف می کرد، از رفتارهای نوجوانی آقامحسن و اتفاقاتی که برای او رخ داد برای ما سخن ها می گفت، که همه ی ما را به تعجب وا می داشت، وی از برادرش سبزوار می گفت: که چطور دلبسته ی مسجد، نماز و معارف اسلامی گردید و بدون آن که کسی به او نماز یاد بدهد، در زمان شاه، از روی کتاب، نماز خواندن را یاد گرفت و همواره به مطالعه ی کتاب های مذهبی علاقه وافری نشان می داد.
خدا رحمتش کند مرحوم همشیره ی دکتر رضایی، بانویی بغایت بزرگوار، ساده، صمیمی و بسیار طبیعی و معقول به نظر می رسید با این که از طبقه ی مرحوم جامعه شهری بود، ولی با دقت حرف می زد و همین که از غیبت یک روزه برادرش سبزوار (آقامحسن) برایمان سخن می گفت، ناگهان، سرتیم مستند ساز رو به او کرد و پرسید، مگر کجا غیبش زده بود و کنجکاو شده بود که این راز را بداند.

خواهر دکتر رضایی گفت، اگر دوست دارید، بفهمید، که من او را کجا پیدایش کردم و حتی اگر مایلید می توانم ، جای آن را به شما نشان دهم و شما را به آنجا ببرم.

به هرترتیبی که بود ما با فرمان آن بانوی بزرگوار راه افتادیم تا به مسجد چشمه علی رسیدیم، که ایشان ما را به بخش کوچکی از مسجد راهنمایی کرد که در آنجا، اتاق کوچکی بود که بر سر در آن نوشته بود، «بخش فرهنگی مسجد»، با دیدن این اتاق، اشک از چشمان خواهر دکتر رضایی سرازیر شد و گفت، سبزوار را اینجا، پیدا کرده بودم که از فرط تشنگی و گرسنگی نای برخواستن نداشت، انگار که روزه دار باشد و بعد از آن اتفاق، مرتب وی را در حال فراگیری فرایض دینی و کسب اخلاق اسلامی بطور فعال می دیدم که حتی، چند نفر دیگر از هم سن و سالانش را تشویق کرده بود تا یک انجمن مذهبی را در همین مسجد جامع چشمه علی که اکنون در آن هستیم بوجود آورد.

سخنان همشیره دکتر رضایی که تمام شد به سرتیم مستند سازان گفتم، اگر صلاح می دانید، فیلمبردار از بنده برای دو یا سه دقیقه فیلم بگیرد، ایشان موافقت کردند و یادم می آید، از « اکتاویو پاز» جمله ی ماندگارش را با اشاره به بخش فرهنگی مسجد گفتم، *یک اتاق کوچک می تواند به مثابه ی مرکز جهان باشد* و جمله ای دیگر از اسفار ملاصدرا، در مورد « سیرانقطاع الی الله »و توضیح دادم که آقامحسن بسیج را از نوجوانی در زمان شاه در مساجد بنیان نهاده بود.

الغرض، مستندات بسیار نادر و ناگفته های بسیار جالب از زندگی دکتر رضایی تهیه کردیم و با افراد زیادی هم در این خصوص مصاحبه کردیم که در باشندگی دکتر رضایی و شکل گیری شخصیت وی نقش داشتند که وقتی نوبت به خود آقامحسن برای مصاحبه فراهم شد بروبچه های مستند ساز، مثل یک انسان مقدس با او به گفتگو نشستند. زیرا، در واقع به شخصیت واقعی او پی بردند.

به هرحال، وقتی فیلم تبلیغاتی آقامحسن تهیه و از تلویزیون پخش شد در کل آن فیلم برخلاف ادعای آقایان مستند ساز، اغلب سوژه ها تصنعی از کار در آمدند و تنها بخش کوچکی از همه ی تلاش های ما در مسجدسلیمان در آن فیلم گنجانده شده بود، که روی هم رفته، آن را نپسندیدم.

خلاصه مراتب، آقامحسن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ هم پوستر چاپ کرد و هم در صدا و سیما به معرفی خود پرداخت، ولی نیمه راه انصراف خود را به دلایلی که خود او از روی صداقت ذکر کرد، اعلام نمود و بعد از وفات زنده یاد مرحوم رسول ملاقلی‌پور در سال ۸۵، بطور اتفاقی سرتیم مستند سازان را در در تهران دیدم و از او پرسیدم که چه شد آن مستند طبیعی را که برای فیلم تبلیغاتی آقامحسن تهیه کردید، ارائه ندادید، او در جواب بنده گفت، ما این طور نشان می دهیم ولی کار خودمان را می کنیم، به او گفتم، به نظر شما ، بخاطر این نبود که آقامحسن، انسانی مودب به آداب الهی بود و شما دنبال نمایش این شخصیت واقعی از او نبودید، ایشان در پاسخم گفت، خدا رحمتش کند آقا رسول، کارش را بهتر از من و تو بلد بود، او فیلمی را ساخت که آقامحسن رای بیاورد.

والسلام

آخرين اخبار
پر بحث ترين
اینستاگرام نخبگان
محل كد آمار