ذکر خاطر شاعر شهری که دوستش میدارم
اعتدال نخبگان_دکتر سعیدآژده: یارمحمد اسدپور شاعر شعر ناب ایران در مسجدسلیمان سیزدهم نوروز ۱۴۰۱ درگذشت
داریم به سیزده نوروز می رسیم و من چقدر از این روز میترسم….
روز نحوست روزی که از قبل از این روز هراس داشتم…
روزی که اختر نحس آمد و از ما یارمحمد را گرفت…
یارمحمد….تنها…تنها…تنها…
او تنها بازمانده نخستین شعر ناب ایران بود که تمام عمر در این شهر زیست در این شهر نوشت در این شهر بالید و در این شهر به ابدیت پیوست….
از ابتدای دهه پنجاه و تا اواسط این دهه که شعر موج ناب شکل گرفت یارمحمد اسدپور به پایتخت رفت و مدتی آنجا با شاعرانی چون بیژن الهی ، احمدرضا احمدی و شعر دیگری ها و موج نویی ها در ارتباط بود و سپس مهدی اخوان ثالث را در دانشگاه تهران دید که به او نصیحت کرد در مسجدسلیمان بماند و گرفتار ابتذال آن سالهای پایتخت و شعر بیمار آن سالهایش نشود…
یارمحمد اسدپور در همان دهه پنجاه شمسی برای همیشه از پایتخت به مسجدسلیمان بازگشت و آنقدر سرود و برای این جریان شعری کوشید تا شعر موج ناب رفته رفته کشور را گرفت و این جریان شعری تبدیل به اپیدمی شاعران آنسالهای ایران شود….
از همدوره ای های او سیروس رادمنش به این جریان تا آخر عمر وفادار بود و بقیه( علیپور ، آریاپور و صالحی) راه خود را از این جریان شعری جدا نمودند…
یارمحمد اسدپور چندین دهه به تعلیم شاعران مسجدسلیمان و بطور کلی خوزستان پرداخت و شاعران زیادی از نفس های او آموختند اول انسانیت را سپس شعر را…
هر کس یارمحمد را شناخت ابتدا انسان را شناخت و تنهایی اش را و سپس شعر را و این یک مقوله بسیار مهم در زندگی شعری و شناخت نامه اوست…..
او شاعر تنها و پیر شهرش شده بود و عصرها گاه با تنهایی و با چشمان خیام و قلب مولانا و نفس حافظ و سر شوریده خودش در تنها خیابان مسجدسلیمان قدم می زد و نسلهای بعدی را میدید و سلام میداد..سلام یارمحمد اسدپور به شهری که حالا نسل های تازه تری را در خود و با خود دیده بود….سلام شاعری که تمام این سالها هم شکوفایی شهر را دیده بود و هم افول ستاره های آن را….
او حالا پیر فرزانه شهر شده بود و در هر نفس اش شعرهای ناب جوانه می زدند شعرهایی چون:
نیلوفری غمگین ام
که زبان علف نمی داند و
می روید بی دریغ بر سینه ی خاک وقتی سپری می شوم
در هجوم ماه
بوی کدام معراج
از گور من
غمگین تر است….
سعید آژده
یازدهم فروردین ۱۴۰۳