سایه رابط بین غزل کهن با غزل امروز

بررسی و تحلیل شخصیت و آثار هوشنگ ابتهاج

جواد احشامیان
تاریخ انتشار: جمعه 6 اسفند 1395 | 22:04 ب.ظ
بررسی و تحلیل شخصیت و آثار هوشنگ ابتهاج زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه نخبگان : ششم اسفند مصادف با سالروز شاعر بزرگ ایران « امیر هوشنگ ابتهاج »می باشد  که نخبگان فرصت را مغتنم شمرده و در پرونده ای به ایشان پرداخته است که با هم می خوانیم : مقدمه شعر در ایران دیرینه زیادی دارد واز قدیم الزمان این سرزمین شاعران بسیاری به را خود دیده است […]
زمان مطالعه: ۱۴ دقیقه

نخبگان : ششم اسفند مصادف با سالروز شاعر بزرگ ایران « امیر هوشنگ ابتهاج »می باشد  که نخبگان فرصت را مغتنم شمرده و در پرونده ای به ایشان پرداخته است که با هم می خوانیم :

مقدمه
شعر در ایران دیرینه زیادی دارد واز قدیم الزمان این سرزمین شاعران بسیاری به را خود دیده است به که شاعران قدیم ومعاصر تقسیم می شوند.
یکی از مشهورترین شاعران معاصر هوشنگ ابتهاج است.هوشنگ ابتهاج هم در زمینه شعر و نو هم در زمینه شعر سنتی فعالیت د اشته است و در هر دو زمینه اشعار خـوب و گیرایـی از خـود بـه یادگار گذاشته است. در غزل فارسی معاصر شعر سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش تشبیهات واستعارات وصور خیال بدیع وزبان روان وموزون و هماهنگ با غزل از ویژگیهای شعر او است. دراین مقاله سعی شده است زوایایی از زندگی و ویژگی های شعری ایشان بیان شود.

بیوگرافی استاد هوشنگ ابتهاج
او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخـان ابتهـاج از مـردان سرشـناس رشـت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. ابتهاج سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایـه گـذار برنامـه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شدهاست. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود(خانم سیمین بهبهانی نقل می کنند که سایه عاشق دختری به نام پروین بوده اند-مجله نگاه نـو اردیبهـشت ۱۳۸۶ (و ایـن عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه ای شد که در آن ایام سـرود. بعـدها کـه ایـران غـرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه اش با گالیا سرود.

آثار
سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتمـاعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او کـه اساسـا شـاعری غزلـسرا بـود؛ همخـوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. برخی از دوسـتداران شـعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا میدانند. سایه در سا ل ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخست ها ین نغمه » ٔ را، که شامل اشعاری به شـیوه کهـن اسـت، منتـشر کرد. در این دوره هنوز با نیما آشنا نشده بود «. سراب» نخستین مجموعه ٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عـواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق »، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سـالهای ۲۵ تـا ۲۹ شاعر را دربرمی گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چـاپ کـرد و توانـایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که مـی تـوان گفـت تعـدادی از غزلهـای او از بهتـرین غزلهای این دوران به شمار میرود.
سایه در مجموعه های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگـام شـد. مجموعـه ٔ «شـبگیر » پاسخگوی این اندیشه تازه اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود. نمونه ای از شعر او آن که

مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

مجموعه های شعری این مجموعه ها بر این پایه اند:
نخستین نغمه ها، ۱۳۲۵
سراب، ۱۳۳۰
سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲
شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
زمین، دی ۱۳۳۴
چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شـاعر ارمنـی، بـا همکـاری نـادرپور، گالوسـت خاننس و روبن)
تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)

ویژگی اشعار
غلامحسین یوسفی درباره شعر سایه می گوید «: در غزل فارسی معاصر، شـعرهای سـایه (هوشـنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجـسته ٔ اوسـت: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ ٔ لیلی، چشمی کنار پنجره انتظار و نقش دیگر».
اشعار نو او نیز دارای درون مایهای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه بـا این درون ٔ مایه ٔ ابتکاری همگام شده، نتیجه مطلوبی به بار آورده است.
در شعر پس از نیما در حوزه ٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته اند انجام داد ه اند که در این بین نام هایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسن منزوی، محمد علی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می خورد که دراین بین «سایه» (اشاره بـه اسـتاد ابتهـاج ) بـه عنوان رابط بین غزل کهن با غزل امروز محسوب میشود.
جدا ازتشبیهات واستعارات ومـضامین گیـرا وسـادگی وروانـی شـعر هوشـنگ ابتهـاج رنـگ اجتمـاعی ظریـف آن نیزیـاد آور شـیوه دلپـذیر حـافظ اسـت از جملـه غزلهـای اوسـت در “فتنـه”، “رستاخیزگ، “دوزخ روح”، “شبیخون”، “خونبها”، “گریه لیلی” وبعضی غزلها که حالت غزلیات مولـوی رابـه خاطر می آورد مانند: “زندان شب یلدا”، “همیشه در میان”، یا برخی غزلهای او که به آواز خوانده اند.
وی در زمینه نوسرایی نیز طبع آزمایی کرده است. آنچه از ایـن قبیـل سـروده درونمایـه ومحتـوای آنهاتازه وابتکارآمیز است وچون فصاحت زبان وقوت بیان سایه با آن همگام شـده ترکیـب ایـن دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است نظیر “گریه سیب”، “زمین” وامثال آن.

در اینجا یکی ازاینگونه آثار اورانقل می کنیم با عنوان مرجان که در بهمن ماه ۱۳۳۲سروده است.

سنگی است زیر آب در گودشب گرفته دریای نیلگون
تنها نشسته درتک آن گور سهمناک خاموش مانده دردل آن سردی وسکون
او ب اسکوت خویش از یاد رفته ایست درآن دخمه سیاه
هرگز بر اونتافته خورشید نیمروز هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه
بسیارشب که ناله برآوردوکس نبود کان ناله بشنود
بسیارشب که اشک برافشاندویاوه گشت درگود آن کبود
سنگی است زیر آب ولی آن شکسته سنگ زنده ست می تپد به امیدی درآن نهفت
دل بود اگر به سینه دلدارمی نشست گل بوداگربه سایه خورشید می شکفت

موضوع شعرچنانکه از عنوان پیداست تازه وبی سابقه است.درشعر فارسی از مرجان ایـن جـانور دریـازی گیـاهی شـکل کـه پایـه آهکـی وسـنگ گونـه نـوع قرمـز آن جزواحجـاز کریمـه اسـت درشماردروگوهروامثال آن یاد شده است.اما برخورد سایه با آن دیگرگونه است.

دربسیاری از شعرهای سایه به سبب آنکه زادگاه اورشت وشمال ایران است رنگـی محلـی از دریـا وجنگل دیده می شود.ازجمله آثار زیبای او بانگ دریا است که از کشاکش امـواج وسـینه گـسترده دریامعنایی ژرف اندیشیده است.

سینه باید گشاده چون دریا تا کند نغمه ای چو دریاساز
نفسی طاقت آزموده چو موج که رود صد ره و براید باز
تن طوفان کش شکیبنده که نفرساید از نشیب و فراز
بانگ دریادلان چنین خیزد کار هرسینه نیست این آواز

مقصود آنکه مرجان نیز وابسته به دریاوازمظاهررنگ محلی است که در شعر وی مجال بروز یافته است.
شعر منظور موزون است و در بحر مضارع با مصراع های کوتاه وبلند و بر خـورداری از قافیـه بـه اقتضای کلام و مقام. همچنان که اشاره شد نخستین نکته ای که در این شعر به نظر می رسـد ابتکـار موضـوع اسـت و توجه به سنگی در زیر امواج آب و برای او حیات قائـل شـدن و احـوال و زنـدگی او را در عمـق آبهای بی کران تصویر کردن. تنهایی غم آور مرجان در ژرفای تا ریکی دریا با کلمات و ترکیبات زیرین هر چـه موکـد تـر و پـر رنگ تر تصویر شده است.

“در گود شب گرفته دریای نیل گون ” “تنها نشستن در تک گور سهمناک ” و خاموش مانـدن در دل سردی و سکون – از یاد رفته ای در دخمه سیاه و بی بهره گـی او از نـور خورشـید و مهتـاب یعنی چه هنگام روز وچه در ساعت شب. آنچه به زبان سایه در انتقال معانی و صور ذهنی توانایی می بخشد ترکیبات خوش ساخت و فصیح و رسایی است که از قلم او می تراود نظیر”شب گرفته ” به معنی تاریک و مظلم و در عین حال یاد آور هنگام شب. و امثال آن که برخی از آنها رنگ و بوی تعبیرات فـصی ح و کهـن زبـان فارسـی را دارد وسایه با حسن ترکیب آنها در کنار دیگر واژه ها بر جستگی و درخششی به زبـان خـود داده است نظیر “تک گور سهمناک ” ناله بر آورد “اشک برافشاند “یاوه گشت “درآن نهفت و…. بعلاوه تکیه بر جمله “هرگز بر او نتافته “و تکرار آن در دو مصراع و تقابل ” خورشید نیم روز ” و مهتاب شامگاه با یکدیگر هم معنی را موکد ساخته و هم بعد زمانی آن را گسترش داده است و نیز کاربرد ضمیر او برای بی جان که در آثار ادبی فارسی قدیم نیز سابقه دارد با روح انگاشتن مرجـان را قوت بخشیده است.

قسمت بعد اوج حساسیت و تاثر مرجان اس ت.بسیار شبها سنگ ناله بر می آورد و بسیار شـب هـا اشک می افشاند اما در عمق آن آبهای کبود و تیره کسی نیست که ناله او را بشنود. تنهایی و محرومی از همدم در این جا کاملا تجسم یافته است از این رو آن ناله ها و اشک افشاندن ها بیهوده و بی حاصل است.
ظرافت تخیل و رقت عاطفی شاعر در حالات و عوالمی که برای سنگ اندیشیده و با مـدد کلمـاتی اندک در جملات کوتاه وزیبا و در قالب تصویرهای گویا بدان تجسم بخشیده است مشهود است بخصوص وقتی که به صراحت می گوید آن شکسته سنگ در زیر آب زنده است می تپتد بـه امیـد ی در آن نهفت.حتی استعداد آن را دارد که دل باشد آن هم دل دلدار و اگر از پرتوی خورشید بـر خوردار گردد چون گل بشکفد.

هیچ شاعری در ادبیات فارسی مرجان را اینگونه به تصویر در نیـاورده ودر بـاره آن چنـین لطیـف نیندیشیده است خاص آن که زبان زلال شفاف وی همه تصورات و احساسات و دریافته هـای او را به روشنی فرا نموده است. آیا منظور از این سنگ در ظلمت گرفتار و خاموش و بی غمگسار خـود شـاعر و کـسانی امثـال او بوده است؟ بعید نیست.

تحلیل شعر ابتهاج
درباره شعر گفته اند که باید انعکاس صداى روزانه باشد. سایه اى از واقعیت بنماید و فراتر از زمان و زمانه خود پیش برود. در این تعریف مسلما شعر شعراى بسیارى از دوران معاصر گنجانـده مـى شود. با این همه اما در میان نام هاى ریز و درشتى که در صد سال اخیر سـنگ بـزرگ شـعر را بـه پیش کشانده اند، نام هایى هستند که هم عوام مى شناسندشان و هم خواص. هوشنگ ابتهاج یا بـه قول خودش. ه.ا (سایه) در این میان شاید زبانزدترین و سرشناس ترین شاعر دوران ما باشد. کسى که بزرگان ادب و ادبیات او را «حافظ زمانه» نامیده اند به قدرى در میان لایه ها و طبقات گوناگون مردم و جامعه کاهش نفوذ داشته که از امى و عامى تا ملا و مکلا مـى شناسـندش و شـعرش را از برند. این البته هنر اوست. هنر والاى فرزند زمان خویشتن بودن ودر زمانهاى فرار و زیستن.

شعر ابتهاج آینه اى را مى ماند که شاید تا نسل ها بعد بشود خـود را درقـاب کلمـاتش دیـد.شـعر ابتهاج داراى ابعاد و گستردگى بسیار است. ابتهاج از شعر به اشکال گوناگون استفاده مى کند. چنان که زمانى شعر او داراى پیچیدگى هاى زبانى و هنرى است و زمانى دیگـر بـراى بیـان افکـارش از شعر استفاده مى کند. گاهى شعر براى ابتهاج نقش یک رسانه را دارد که آگاهى مى دهـد و گـاهى تصویر و تصاویر ذهن خلاق و بسیط اوست. به یک معنا امیر هوشنگ ابتهاج یا همان ه. ا. سایه بـا شعر زندگى کرده. شعر هم هنر اوست و هـم ابـزار او بـه عنـوان یـک روشـنفکر کـه در اجتمـاع اثرگذارى مى کند. با این وصف ابتهاج شعر را از زوایاى متعدد مى بیند و از هر زاویه هم با آن یک نوع برخورد مى کند. گاه دقت او در خدمت ترانه است، ترانه هایى که به حافظه تاریخى مرد م گره خورده اند، مثل «تو اى پرى کجایى » و گاه ذوق اش حسرت جوانى و حکمت پیرى را متصور مى شود و گاه شعرش اندرز است و آگاهى. در واقع شعر ابتهاج منشورى است از هر زاویه که درنـور قرار مى گیرد به یک رنگ در مى آید و این همان ویژگى است که شـعر حـافظ و شـور مولانـا را
جاودانه کرده است. از این منظر شاید عنایت ابتهاج به غـزل و قـصیده ارادت او بـه حـافظ اسـت. گرچه شور مولانا در میان اغلب غزل هاى او موج مى زند.ارادت و جان نثارى ابتهاج بـه حـافظ را مى توان در کتاب ژرف و گرانبارش «حافظ به سعى سایه » دید. که در آن نگاه پژوهنده یک شـاعر مسلط و بسیط بر غزل و قصیده وکلام را مى بینیم که توانسته با اعراب گذارى هاى دقیق و مطنطن و قیاس نسخه هاى متعدد خطى اختلاف میان نسخ گونـاگون را کـشف کنـد و بـا درک و آشـکار ساختن واژه هاى مشکوک موضوعات پیش پا افتاده حافظ شناسان را رفع و رجوع کنـد و نگـاهى تازه به هم راه درایتى تمام ناشدنى و زوال ناپذیر حافظ پژوهان عرضه کند. از این نظـر «حـافظ بـه سعى سایه » نقطه پایانى براى بسیارى از مباحث حافظ پژوهشى و نقطه آغازى براى مباحـث تـازه است.شاید بتوان مدعى شد که درمیان تمام قالب هاى شعر فارسى، ارادت ابتهاج به غـزل بـیش از سایر قالب هاست. چه غزل از منظر او با مفاهیم بلندى که ایرانى جماعت قرن ها با آن زیسته است و با آن نفس کشیده از قبیل عشق و رندى و قلندرى و ملامت و مرگ آگاهى و… در آمیخته است و آنقدر این کلمه جامد نزد شاعران، شخصیتى دارد که رفتار خاص خود را مى طلبد. هنر ابتهـاج و هم قطارانش در مورد غزل آن است که آنها غزل را از روح بى زمان ایرانى اش خالى کـرده انـد و روح زمانمند خود را بر آن دمیده اند و از این منظر شاید ابتهاج بـا اشـعار نئوکلاسـیک سیاسـى – عرفانى اش تلاش مى کند تا پیش از آن که شاعر بودن خود را به رخ مخاطب بکشد، انسان بـودن و ا نسان قرن بیست و یکمى بودن خود را به غزل بدمد و به دلیل ارج نهادن او به روح ایرانى غزل است که همه و همه او را مى شناسند یـا لااقـل شـعرى از او شـنیده انـد و شـعرى از او خوانـده اند.ممکن است گفته شود که دلیل نفوذ اشعار ابتهاج در میان طبقات مختلـف اجتمـاعى و دو، سـه نسل گذشته و امروز توسل خوانندگان موسیقى به اشعار اوست. این جمله غلطى نیـست و ادعـاى بى راهى نمى نماید. اما باید اضافه کرد که تسلط و مهارت و شناخت ابتهاج بر موسیقى چنان است که با اشعارش بارها به موسیقیدان هـاى ایرانـى بـویژه موسـیقیدانان سرشناسـى چـون محمدرضـا شجریان و لطفى و… جهت واقعى را نمایانده. و این کار او نه از طریق زد و بند و نصیحت و نقـد و غیره که تنها از طریق همان شعر صورت پذیرفته است.

ابتهاج راهبر گروه چاووش یکى از مهمترین گروه هاى موسیقى در آستانه انقلاب مردمى ایران بود که با حضور کسانى چون لطفى، علیزاده، مش کاتیان، شجریان و… ماندگارترین تصنیف هـا وترانـه هاى انقلابى بعداز مشروطه را رقم زد. و یکى از دلایل مراجعه بـسیار هنرمنـدان و موسـیقیدانان و موسیقى شناسان به اشعار ابتهاج، روح موسیقیایى نهفته در اشعار اوست. چنـان کـه همـایون خـرم آهنگساز معروف برنامه گل هـا کـه بـا ترا نـه هـاى ابتهـاج آهنـگ سـاخته، دلیـل اصـلى اسـتفاده موسیقیدانان از اشعار ابتهاج را منبع سرشار و الهام دهنده این اشعار به موسیقى دانـان مـى دانـد. و ابتهاج پیش از آن که شاعر باشد اهل موسیقى است و مى داند کـه کـلام آهنـگ و نـت و ریـتم و ملودى قوى تر و نافذتر از کلمه است و ب ه همین علت اغلب اشعارش در موسیقى غـرق اسـت. و جالب آن است که در منزل این بزرگمرد ادبیات معاصر ما، بیش از آن که سخن از شعر و شـاعرى در میان باشد، صحبت از موسیقى و بحث درباره آن است که سایه چه موسیقى کلاسـیک غربـى و چه موسیقى کلاسیک ایرانى را به غایت عمیق و درست مى شناسد.

دراین سراى بى کسى/ کسى به در نمى زند / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمى زند / یکى ز شب گرفتگان چراغ بر نمى کند کـسى/ به کوچه سار شب در سحر نمى زند / نشسته ام در انتظار این غبار بى سوار / دریغ کز شـبى چنـین/ سپیده سر نمى زند / دل خراب من دگر خرابتر نمى شود / که خنجر غمت از این خرابتر نمى زنـد / گذرگهى است پر ستم که اندرو به غیر غم / یکى صداى آشنا / به رهگذر نمى زند/ چه چشم پاسخ  است از این دریچه هاى بسته ات؟ / برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمى زند/ نه سایه دارم و نـه  بر/ بیفکنندم و سزاست/ اگرنه، بر درخت تر/ کسى تبر نمـى زنـد.

امیـر هوشـنگ در سـال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در ایـن شهرسـپرى کـرد و سـپس بـه تهـران آمـد و دوره دبیرستان را در تهران گذرانید. آثار او که «سایه» تخلص مى کند از بدو شـروع بـه شـاعرى مـورد توجه اهل ادب قرار گرفت و سخن منظوم او به تدریج در مطبوعات کشور منتشر شد تا آن که هر چند گاه مجموعه اى از این آثار به طور مدون طبع گردید.ابتهـاج شـعر گفـتن را خیلـى زودتـر از تصور ما آغاز کرده است. او وقتى هنوز در دبیرستان تحصیل مى کـرد اولـین مجموعـه شـعرش را منتشر کرد. سایه در قالب غزل شاعرى شناخته شده و محبوب است که خوب مى دانـد چطـور از واژه ها و ترکیبات در این قالب استفاده کند. او شعرهاى ماندگار بسیارى هم در قالب تازه و شـعر نو سروده است. درونمایه هاى حسى شعر او در بسیارى از موارد با مضامین اجتماعى پیوند خورده است. یکى از نمونه هاى خوبى که دغدغه هـاى اجتمـاعى شـعر سـایه را نـشان مـى دهـد، شـعر «کاروان» است که هنوز خیلى از بزرگترهاى مان جوان هاى دهه سى و چهـل، آن را از حفـظ مـىخوانند:

دیریست گالیا / در گوش من فسانه دلدادگى مخوان / دیگر زمن ترانه شوریدگى مخواه/ دیر است گالیا! به ره افتاده کاروان/ عشق من و تو؟…/ آه/ این هم حکایتى است اما، درین زمانه که درمانده / هرکسى/ از بهر نان شب دیگر براى عشق و حکایت مجال نیست…

در واقع ابتهاج یکى از مطرح ترین و بهترین شعر سرایان معاصر است کـه گرچـه در قالـب هـاى کلاسیک در قله نشسته است، اما در زمینه هاى مختلف شعر نـو نیمـایى نیـز اشـع ارى والا و توانـا سروده است. سایه یک نو اندیش غزلسراست و دراین راه و روال، در بین معاصران همتایى ندارد.

سایه در سایه بهره گیرى بجا و بهنجار از ناب ترین و زلالترین شاخه جریان غزل سبک عراقى، این اقبال را یافته که نیروى بالیدن در کنار درختان برومند و تنومند غز ل فارسى را به دست آورد. او در سال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمه ها » را که شامل اشـعارى بـه شـیوه کهـن اسـت، منتـشر کـرد. «سراب» نخستین مجموعه دوست به اسلوب جدید، اما قالب، همان چهارپاره است با مـضمونى از نوعى تغزل و بیان احساسات و عواطف فردى، عواطفى واقعى و طبیعى. مجموعه «سیاه مـشق » بـا آن که پس از سراب منتشر شده، شعرهاى سـال هـاى ۲۵ تـا ۲۹ شـاعر را دربرمـى گیـرد. درایـن مجموعه، سایه تعدادى از غزل هاى خود را چاپ کرد و توانایى خویش را در سرودن غـزل نـشان داد تا آنجا که مى توان گفت تعدادى از غزل هاى او از بهترین غزل هاى دوران معاصر به شمار مى رود. اما سایه در مجموعه هاى بعدى، آواى دل دردمند و ترانه هاى عاشقانه را رها کرده با مردم همگـام مى شود و مجموعه شبگیر، پاسخگوى این اندیشه تازه اوست که دراین رابطه اشـعار اجتمـاعى بـاارزشى را پدید مى آورد. سایه را مى توان از تواناترین شاعران و بهترین غزلسراى معاصـر دانـست که با زبانى توانا و درکى تازه در مجموعه «چندبرگ از یلدا » در سال ۱۳۳۴ راه روشن و تازه اى در شعر معاصر گشود. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبـان روان و موزون و خوش ترکیب و هم آهنگ با غزل از ویژگى هاى شعر سایه است.

گذشته از اینها هوشنگ ابتهاج را مى توان از تواناترین شعراى آرمانگراى نمادپرداز دانست. چـه او هم در غزل و هم درکارهاى نو لحظه اى از اندیشه به «هـدف » غافـل نمـى مانـد و درعـین حـال «جوهر شعرى» را با ظرافت تمام چون شیشه اى در بغل سنگ نگاه مى دارد.
دیگر این پنجره ب گشاى که من / به ستوه آمدم از ایـن شـب تنـگ / دیرگـاهى اسـت کـه در خانـه همسایه من خوانده خروس / وین شب تلخ عبوس مى فشارد به دلم پاى درنگ / دیرگاهى است که من در دل این شام سیاه / پشت این پنجره بیدار و خموش مانده ام چشم به راه / همه چشم و همه گوش / مست آن بانگ دلاویز که مى آید نرم محو آن اختر شبتاب که مى سوزد / گرم مات این پرده شبگیر که مى بازد رنگ / آرى این پنجره بگشاى که صبح مـى درخـشد پـس این پرده تار / مى رسد از دل خونین سحر بانگ خروس / وز رخ آینه ام مى سترد زنـگ فـسوس/ بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار/ خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ…

شعر ابتهاج و نام سایه را هرگز نمى توان فراموش کرد، اگر قرار باشد که از ادب و ادبیات صدسال اخیر سخن گفت و حرفى زد و مطلبى نوشت. غزل هـاى او را بـسیارى از بزرگـان ادبیـات دوران اخیر تحسین کرده اند و شاعر نوجویى مثل فروغ غزل معروفى در اسـتقبال از شـعر سـایه سـروده است و دکتر شفیعى کدکنى که گزینه اشعار او را با نام «آینه در آینه» جمع آورى کرده، دربـاره اش مى گوید «: کمتر حافظه فرهیخته اى است که شعرى از روزگار ما بـه یـاد داشـته باشـد و در میـان ذخایرش نمونه هایى از شعر و غزل سایه نباشد».

ای ایران؛سرای امید(سپیده): این اثر که از ساخته های استاد محمدرضا لطفی است در آذرماه ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی توسط گروه شیدا و خوانندگی استاد محمدرضا شجریان اجرا شده است.شعر تصنیف از غزلسرای فرهیخته ی شعر ایران:هوشنگ ابتهاج است. که با توجه به تفکرات و ایده هایش، برش تاریخی و آرمانی مردمان ایران را در ابیات غزل آن دوران به تصویر می کشاند و راوی شور گرمای انقلاب و دستاورد انقلابیون می گردد.ناگفته پیداست که این اثر فرا و ورای یک اثر موسیقایی بیانگر یک برهه ی تاریخی است. روزگاری که یادگار خون سروهاست و جار بلند بالای یک خلق…
لطفی؛ نوازنده ای که در بیست و شش – هفت سالگی اش آواز اساتیدی کهن را همراهی نموده که خطاب «استادکامل»می شدند و هر کدام در نیم قرن دوم حیات به سر می بردند…و شجریان اما خود بی تردید حکایت دوباره و بازخوانی باربدها وچنگی های زمان و زمانه ی ماست که در تاریخ معاصرو روزگاران دور آینده موسیقی ایران را شناسه و شناسانده است.
زخمه ی پایان این که: سپیده ی بامت مدام باد؛ ای مرز

سال شمار زندگی
– متولد ۱۳۰۶ رشت.
– پایان تحصیلات متوسطه در زادگاه.
– چاپ اولین مجموعه اشعار با نام «نخستین نغمه ها » در رشت، ۱۳۲۵،که در قالب شعر کلاسیک بود.
– انتشار مجموعه «سراب» نخستین تجربه در زمینه شعر نو، ۱۳۳۰،انتشارات صفى على شاه.
– انتشار اولین مجموعه از سیاه مشق دربرگیرنده شعرهاى ۲۵ تا ۲۹٫
– انتشار مجموعه «شبگیر، » ۱۳۳۲،نشر توس و زوار.
– انتشار مجموعه «زمین، » ۱۳۳۴،انتشارات نیل.
– «چند برگ از یلدا» مجموعه شعر، تهران، ۱۳۳۴٫
– «یادگار خون سرو، » ۱۳۶۰٫
– انتشار مجموعه «سیاه مشق ۱ «و ۲ و ۳ شامل مجموعه غزلیات، رباعى ها، مثنوى هـا، دوبیتـى و قطعه.
– سرپرست واحد موسیقى رادیو حدفاصل ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶٫
– مدیر برنامه هاى جاودان موسیقى رادیو: گل هاى تازه و گلچین هفته.
– پایه گذار گروه موسیقى چاووش.
متشکل از بهترین موسیقیدانان مرکز حفظ و اشاعه، محمدرضا لطفى، شجریان و… که سروده هاى انقلابى اش درآستانه انقلاب، بر حافظه همگان نقش بسته است.
– سرودن ترانه هاى جاویدانى همچون «تو اى پرى کجایى» با صداى قوامى و دیگران.
– انتشار مجموعه «آینه در آینه » گزیده اشعار به انتخاب دکترمحمدرضا شفیعى کدکنى، ۱۳۶۹،کـه تاکنون از چاپ دهم نیز گذشته است.
– تصحیح دیوان حافظ با نام «حافظ به سعى سایه » کـه از معتبرتـرین تـصحیحات دیـوان خواجـه است.

منابع:
ستایـــشگر، مهـــدی. نـــام نامـــهٔ موســـیقی ایـــران زمـــین جلـــد ســـوم. چـــاپ اول، تهران: اطلاعات( ۱۳۷۶، جلد ۳)
گیلان در قلمرو شعر و ادب، ابراهیم فخرایی.
شعر معاصر ایران از بهار تا شهریار، حسنعلی محمدی. ناشر: مؤلف / صد شـاعر، خسرو رافعی
آینه در آینه از محمد رضا شفیعی کدکنی(مجموعه شعر هوشنگ ابتهاج)
راهی و آهی مجموعه شعر هوشنگ ابتهاج
چشمه ی روشن از غلامحسین یوسفی
وب سایت دانشنامه ی آزاد wikipedia.org

آخرين اخبار
پر بحث ترين
اینستاگرام نخبگان
محل كد آمار