
گرامیداشت دوم خرداد ؛ حادثه تلخ متروپل و فروپاشی ِ ما
🖊️ اعتدال نخبگان_آذین بهرامی:در این اقلیم گرم و خاکنشین جایی میان کارون خسته و بلوکهای بتنی نیمجان، چیزی بیش از آجر و آهن فرو میریزد.
اینجا دیوارها تنها از سیمان و میلگرد نیستند؛ از اعتماد ساخته شدهاند و از امید، از باور به نظمی که قرار است پناه باشد نه مخاطره. متروپل فرو ریخت، آری… اما آیا آنچه ریخت تنها یک برج بود؟ یا حریمی از آرامش مردمی که سالهاست روی لبهی تحمل در گرما و گرد و خاک سقفی لرزان را به امید فردا تاب آوردهاند؟
در خوزستان این دیار سربلند اما زخمخورده، بحرانِ همیشهمهمان؛ گاه با لهجهی سیلاب میآید، گاه با زبان گرد و خاک و گاه در قامت یک سازهی نیمساز که شبانه قد میکشد و روزی فرو میریزد.
ما مردمانی هستیم که «آییننامه مقررات ملی ساختمان» را نه در کتاب که در ویرانیها مرور میکنیم و هر بار یادمان میافتد که زیر این سقفها تنها آسمان نیست که سنگین است.
«خانه از پایبست ویران است / خواجه در بند نقش ایوان است» صائب تبریزی
نظام مدیریتی کشور بهرغم نیت پاک بسیاری از خدمتگزاران درگیر فرآیندهایی شده که در آن سلامت سازه، گاه قربانی تعجیل و سهلانگاری یا ترجیح روابط بر ضوابط میشود. ما نه قاضیایم نه مأمور تحقیق اما دیدهایم که گاه گواهی پایان کار از مجوز ِوجدان پیشی گرفته و نامهایی که باید ضامن کیفیت باشند به امضایی خشک و بیجان بدل شدهاند.
«کاخها گر بهظاهر بلند است و سخت / چون تهی شد ز معنا، نپاید درخت| آنکجا عدل نبود، گر عمارت کنند / خاک بر فرق آن ساخت و ساز افکنند» ناصر خسرو
دوم خرداد۱۴۰۱ وقتی متروپل فروریخت انگار خردهریزی آن دیوارها ریزگردهایی شد در سینهمان. نه فقط از غم ِجانهایی که رفت بلکه از این پرسش که “چرا؟”
چرا هنوز هم در شهرهای ما برجهایی بالا میروند که پایهشان با اطمینان مردم مخلوط شده است؟ چرا هنوز “عبدالباقی”هایی پیدا میشوند که در چند سال، بلندمرتبهسازی را به معجزه بدل میکنند و پشت آنها صفی از مجوز و تأیید و سکوت ایستاده است؟
اما ما هنوز مردمی هستیم ایستاده در گرمای ۵۰ درجه، در عطشِ آب بینصیب و در سایهی سازههایی که گاه سایه نیستند تهدیدند. ما فرزندان این خاکیم که هنوز در میان آوار نیز نگاهمان به آسمان است هرچند دلنگران سقفی که شاید فرود آید.
«خشت بر خشت اگر نه با مهر بود / تا ثریا رود، لیک ویران شود» مولوی
در پایان باید گفت: اگرچه هیچ واژهای التیامبخشِ آن جانهای ازدسترفته نیست اما در ویرانهی هر فاجعه بذر هشداری نهفته است.
متروپل تنها آجر و آهن نبود؛ نماد اعتمادی بود که فروریخت. اکنون وقت آن است که در بنای فردای خوزستان نه فقط میلگرد و سیمان که عقلانیت، نظارت و مسئولیت نیز دخیل باشند. عدالتِ شهری و کرامت انسانی را نمیتوان بر ستونهای فرسوده بنا نهاد. ما باید “خشت بر خشت” نه از سر شتاب که از سر دانایی و دلسوزی بنهیم.
جان کلام را “شیخ اجل” سال ها پیش نوشت که: «چو بنیاد ظلمی برآید ز جای / چه بر تخت بنشیند، چه بر سرسرای»